ارسطو و آروين
سلام پسر گلم . خوبي؟ ديروز اولين روز باروني امسال بود . البته بعد از يه عالمه گرد و خاك وحشتناااااك. ديروز كار من توي ماهشهر طول كشيد و مجبور شدم با ماشين بابا شاهرخ برم سركار . تو هم با بابا رفتي خونه آروين . با همون دعواها و فضولي هاي هميشكي . مامان براتون از رستوران آپادانا غذا سفارش داد و با ماست شيرازي كه هردوي شما دوست دارين ، غذاي زيادي خوردين .( ماشاء الله ) و به مامان جون گفتي مامان ليلي ماشين بابا يايخ كار. از اينجا بود كه مامان جون فهميد من تو اين هواي بد با ماشين رفتم . وقتي از سر كار زنگ زدم و سراغتو از مامان جون مي گرفتم ، مامان برام تعريف كرد : آروين مي پره تو بغل مامان غزال و اونو بوس مي كنه و تو تن...
نویسنده :
مامان ليلي
11:26